داستان سونیا


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود




تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پی سی دانلود و آدرس nrg.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 24
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 2057
بازدید کل : 492534
تعداد مطالب : 217
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!

قسمت اول * کینو *



من یه پلیس آمریکایی هستم

من و جکس داریم با دو تا اصلحه دنبال کینو که یه قاتل عوضیه میگردیم که همکارمونو کشته

من آدمی هستم که به کسی اعتماد ندارم جز به یک نفر یعنی خودم

توی راه یک نگهبانارو کشتیم حالا داریم میریم دنبال کینو

یه نگهبان داره فرار میکنه اونم جکس زد با تفنگ

یه نگاه به اطراف میکنم همه چی خوبه

میرم بالا سر اون نگهبانه . یقه اش رو میگیرم و بهش میگم کینو کجاست

هیچی نمیگه

میگم یالا بگو

ولش میکنم به راهمون ادامه میدیم

از ساعت 4 ظهر تا 8 شب دنبالش بودیم

الان ساعت 8 و نیمه ما رد پاشو دنبال کردیم

رسیدیم به یه بندر

من با دوربین به اطراف نگاه میکنم

ناگهان میبینمش میگم خودشه و سریع میرم سمتش اون تو یه کشتی بود

جکس ار پشت سر صدا میزنه سونیا وایسا

نرو اون تو سوار نشو

اما من میرم

این کشتی دورش مه بود و خیلی عجیب و ترسناک

تند میرم یقه ی یک مردیو میگیرم و میگم کینو کجاست

میگه سلام من جانی کیج هستم شما

میگم برو کنار و میرم تو ارشه کشتی

چند قدم میرم جلو

یهو یکی میاد بیرون از تو اتاق

میگه : شنگ سونگ در خدمتم

میگم من دنبال یه قاتل میگردم اون سوار این کشتی شد

یهو اون جانی کیج با لیو کینگ میان داخل ارشه

شنگ سونگ دستشو بالا میبره

یهو در باز میشه دو نفر بیرون میان



یعنی کی هستن اینا







خلاصه قسمت قبل

جانی کیج و لیو کینگ اومدن داخل ارشه پیش من

بعد

شنگ سونگ تو ارشه دستشو بالا برد و دو نفر بیرون اومدن



قسمت دوم *ریدن





اون دو نفر اومدن بیرون

دوتاشون نقاب و لباس یک رنگ داشتن

یکی زرد و یکی آبی

شنگ سونگ میگه

اسکورپینه آتشین و ساب زیرو ی یخی دشمنان مرگباری هستند ولی قدرت من ما فوق همه ی اونهاست

من اصلحه ام رو میگیرم جلوشون و میگم برید کنار

اما ساب زیرو دستشو میاره جلوی اصلحه ی من و نصف اصلحه ام یخ میزنه

بعد یخ رو میشکنه و همینطور نصف اصلحه ی منو

اسکور پین به ما نگاه میکنه و همزمان از دستش یه حیوون مثل سر نیزه میاد بیرون

یهو یه نور میاد و میشه رعد و برق و اونا رو یه دیوار میکوبونه

همون نور میاد پشت سر ما و میگه دیگه بسه

شنگ سونگ میگه

لورد ریدن با حظورتون ما رو خوشحال کردید

ریدن میگه : موحودات خیالی نباید به جنگجویانم قبل از مسابقه حمله کنن این ممنوعه

شنگ سونگ میرخ تو اتاق

لیو کینگ میگه تو واقعا ریدنی

ریدن غیب میشه

جانی کیج میگه یکی که یخ میزنه یکی که از تو دستش یه چیزایی میاد بیرون بکی دیگه هم که جرقه میزنه

اون چطوری غیب شد اینجا چه خبره اون کیه

من میگم این یه توضیح منطقی میخواد

لیو کینگ میگه اون ریدنه خدای رعد و برق و محافظ زمین



قسمت سوم * مسابقه ی فنا پذیر

جانی کیج میگه یکی که یخ میزنه یکی که از تو دستش یه چیزایی میاد بیرون بکی دیگه هم که جرقه میزنه

اون چطوری غیب شد اینجا چه خبره اون کیه

من میگم این یه توضیح منطقی میخواد

لیو کینگ میگه اون ریدنه خدای رعد و برق و محافظ زمین

یهو ریدن میاد و میگه

حریف شما بسیار قویه

میگه : شما انتخاب شدید تا از سرزمین خودتون دفاع کنید در نبردی که مسابقه ی فنا پذیر نامیده میشه

من میگم : در برابر کی دفاع کنیم

ریدن میگه : احالی دنیای خارج میخوان اینحا رو تسخیر کنن شما باید دفاع کنید از سرزمینتون

برای ورود باید در 10 مبارزه پیروز بشن

میگه 9 مبارزه رو بردن و این آخرین مبارزه هست

لیو کینگ میگه شنگ سونگ چی

ریدن میگه انتقام گرفتن باعث میشه تو بمیری باید صبر کنی به موقع میتونی شکستش بدی

من از لیو کینگ سوال میکنم که چه انتقامی میگه اون برادرمو کشته

یهو شنگ سونگ فریاد میزنه مسابقه شروع شد

ما وارد جزیره ی ترسناک شنگ سونگ میشیم

من میخوام با بیسیم با جکس حرف بزنم اما این جزیره ی عجیب آنتن نمیده

در قطب نمامو باز میکنم اما

قطب نما همش میچرخه

از یک کوه که دو هزار پله داشت بالاخره بالا رفتیم

دیدم یه زن به لیو کینگ نگاه میکنه

راه رو ادامه میدیم

به یه رستوران میرسیم

ما و 30 جنگ جوی دیگه وارد رستوران میشیم

بعد از غذا شنگ سونگ میاد داخل و میگه این لحظات رو غنیمت بشمارید

و یه نمایش رو انجام میدن

همون ساب زیرو میاد و با یک آدم مبارزه میکنه

اون آدمه شبرجه میره به سمتش اما ساب زیرو یخش میکنه و بعد از برخورد با دیوار خورد میشه

همه میرن شنگ سونگ میره توی یک اتاقه بدون در

منو جانی کیج و لیو هم دنبالش میریم







قسمت چهارم * مبارزه ی فنا پذیر 2 *



میرسیم به یه اتاق یه صدای قول میاد

اونجا کینو رو میبینیم که داره با اون قول جرف میزنه

آره اسمشم گورو هست خودش گفت الان

الان گفت که شنگ سونگ روح مبارزان شکست خورده رو میگیره

و گفت که کیتانا ده هزار سالشه

ما بر میگردیم اما میبینیم که سربازان شنگ سونگ به ما حمله میکنن خیلی زیادن

یهو ریدن میاد و میگه اگه حمله کنید با من طرف هستید

اونا هم راه رو باز میکنن و ما میریم





قسمت پنجم * اولین مبارزه *

لیو کینگ در برابر یکی که نمیدونم اسمش کیه

اون به لیو حمله میکنه

لیو هم میزنش با یک ضربه ی جفت پا و اون سریع می افته زمین

شنگ سونگ میاد بالای سرش و میگه روح تو مال منه و روحشو میگیره

لیو کینگ برنده

مسابقه ی بعدی من بودم با کینو

اون به چاقو داره با خودش

من اونو میزنم زمین

من بر میگردم به اتاق خواب

میبینم که جانی کیج اسکورپین و لیو ساب زیرو رو کشته





قسمت آخر * گورو و شنگ سونگ



ریدن تو اتاق میاد و میگه

سونیا تو به هیچ کس اعتماد نداری اینطوری میمیری و تو لیو تو شک میکنی به همه و تو جانی کیج تو ترسو هستی

باید زد این کار ها عمل کنید

جانی کیج میگه پس من فردا با گورو مبارزه میکنم

من میگم دیوونه شده لیو میگه نمیتونی

اما ریدن میگه جانی تو میتونی

فردا مسابقه اش شروع میشه

جانی کیج در مقابله گورو

همون اول چانی به نقطه ی حساسش میزنه و بعد میکشونتش لبه ی پرت گاه و پرتش میکنه تو دره

شنگ سونگ یهو منو میبره به دنیای خارج اون میخواد با من مبارزه کنه

فردا میشه

من تو سالن مبارزه هستم

میبینم یهو کیتانا لیو و جانی رو میاره کمک من

لیو میگه تو با من مبارزه میکنی

و بعد از ساعت ها شنگ سونگ داخل یک تیغ فرو میره

و برادرش از بدن شنگ سونگ بیرون میاد و میگه

میدونستم میای لیو

فردا همه بر میگردیم

کیتانا هم با ما فرار میکنه و میاد زمین




:: موضوعات مرتبط: داستان افراد مورتال کمبد , ,
:: برچسب‌ها: داستان سونیا در کمبد , داستان سونیا بلید در مورتال کمبد , داستان سونیا در کمبد , داستان افراد مورتال کمبد , داستان شخصیت های مورتال کمبد , داستان افراد کمبد , داستان شخصیت های کمبد ,
:: بازدید از این مطلب : 769
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : محمد کریمی
ت : یک شنبه 8 تير 1393
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');